۸ بهمن ۱۳۸۶

روزي به بهانه ...






چشمهاش رو ميبنده و يه آرزو ميکنه; انگار که امروز - فقط همين امروز- تمام دنيا از آن اوست!

براش مهم نيست که فردا دنيا از آن ديگري بشه...

ميدونه که روزها از پس فرداها ميان...

يه لبخنده کوچيک گوشه لبهاش ميشينه وقتي که به خاطر مياره:
" در گذر اين روزها, اونيکه تو آرزوهاش هميشه حاضر بوده , در کنارش خواهد موند ..."

چشمهاش رو ميبنده و
دوباره يه آرزو ميکنه: انگار که امروز - فقط همين امروز- تمام دنيا از آن اوست!



۱ نظر:

MOGHAMER گفت...

يا به تر اين كه
روزي بي بهانه...

بي بهانه ي ماندن و رفتن زيستن

هميشه اين بي بهانگي را دوس داشتم
بيبهانه بودن و ورزيدن و وزيدن


hamishe shad o raha
...
..
.