۱۵ مرداد ۱۳۸۷

تولدت مبارک






به گواهی تقویم
امروز
عمر سالهای غربتم به سه رسید

نه خاطری به یادش بود و نه جمعی گرد هم آمد
نه شمعی افروختند و نه هدیه ای آوردند
تنها دیشب باران بارید...

یادم است
آنشب که می آمدم هم ,
بارانی بود
چشمان آنانی که به بدرقه ام آمده بودند.
دیشب هم مثل آن شبها
همان تلخ لبخند کهنه را بر لب داشتم:
"شکر غربت
تنهایی مان امسال تنها تر بود..."

شکوه ای نیست:
لااقل باران تنهایم نگذاشت!
تمام بی خوابی شب را انگشت بر پنجره کوبید
خروس خوان صبح بود
که پرنده ای
در پس شبی بارانی
از شاخه پرید
و این کودک جاده های دور
سه ساله شد.