۴ اسفند ۱۳۸۶

تلاقی






بخار گرم و مطبوع يک ليوان قهوه داغ
بدون شير و شکر.
سکو
ی سيمانی ايستگاه قطار بين شهری
ساعت پنج عصر
آخرين اشعه ها
ی خورشيد يک روز سرد زمستانی:

پيرمرد
ی کهنسال
که لنگ لنگان
می رورد و روي آخرين نيمکت می نشيند .
نگاهش مسير حرکت قطارهایی
را می پويد
که از دور دستها می آيند
و در دور دستها گم می شوند .

قطاری که نزدیک و نزدیکتر می آید.
هارمونی يکنواخت چرخها,
چرخهایی که سالهای سال
نقطه تلاقی اين دو خط مواز
ی را
در دور دستها جسته اند.

لذت کوتاه نوشيدن جرعه ا
ی قهوه داغ
که گم می شود,
در همهمه درها
یی که سوت کشان باز می شوند
و مسافرینی
که بی تفاوت از کنار هم عبور می کنند.

درهایی که دوباره بسته می شوند.
کوپه ا
ی خلوت با پنجره های بزرگ و شيشه های دودی.
يک جا
ی دنج کنار پنجره وجرعه ای دیگر قهوه داغ
گرم و مطبوع.

تلاقی نگاهم با نگاه پيرمرد.
نگاه پيرمرد
ی
که روزها
ی رفته را
در عبور اين قطارها می جويد.
تلاقی كوتاه نگاهی که می رود
و نگاهی
که می ماند.

آنسو
ی شيشه های دودی
در دوردست
ها:
ابرهای ارغوانی
و قرص قرمز رنگ خورشيد
که
محو می شود.
آنجا که اين دو خط موازی به هم رسیده اند...




۶۲ نظر:

دلتنگ دلتنگی های آسمان گفت...

و اين سوال دشوار
که آخر کجاست نقطه تلاقی خطوط زندگی؟

در خاطرت گمگشته در گذشته های دور؟

يا در رويای افق های آینده؟

شايد هم درهمين يک فنجان قهوه داغ
بدون شير شکر!

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز ...وبلاگ بسیار زیبایی داری. بیشتر پست ها رو خوندم.منتها اون چیزی که بیشتر از همه برام جالب بود عکس های پرمفهومی بود که اینجا دیدم..اگه اجازه بدید این عکس این پست آخرتون را توی وب خودم می گذارم.
در ضمن لینکتون هم میکنم.
موفق باشید

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز

ممنون كه اومدي

وب خوندني داري

موفق باشي

بازم پيشم بيا

سیاوش گفت...

با قهوه تلخ بی شیر و شکر خیلی موافقم ، به ویژه که داغم هست ، اگه تو یه فنجون سفیدم باشه که دیگه هیچی.
نوشته هات باعث می شه قوه تصور و تخیل ( Imagination) ام فعال بشه و این برای من خیلی دلچسب ه.

ناشناس گفت...

سلام
ممنون که به وبلاگم سرزدی دوباره بیا

ناشناس گفت...

از حضور و خبر رساني شما بسيار سپاس گزار هستم.
سعي مي نمايم اين پست وب سايت شما را بخوانم.
خودكار كم رنگ خواستار موفقيت شما است.
خودكار كم رنگ

ناشناس گفت...

کجاست نقطه تلاقی خطوط زندگی.. باقطارش که همراه میشوی ، دل می ماند ..
قطار میرود و ما همچنان نظاره گر نقطه تلاقی ...
در خیال و رویا ،و گاه در دوردست ذهن .. ایستاده در ایستگاه .. می بینیم افق و طلاقی را و باز خیالیست از دیدن و رسیدن ....

ناشناس گفت...

زندگی تکرار است اندر کارها

تا چه آید زین رسم و این تکرارها

ناشناس گفت...

سلام. ممنون که به من سر زدید. اگر اینها نوشته های خودتونه، باید بگم واقعا عالی و بی نظیر و با تصویر های بسیار زیباهستند. من حتما شما رو لینک میکنم. به امید دیدار.

ناشناس گفت...

...بادرود...

از نگاه شفافتان در كشف لحظات زيبا و


گذراي زندگي بهره بردم .

ممنون از اينكه خبرم كرديد .

پايدار باشيد.

ناشناس گفت...

salam aziz
neveshte hat kheili aaali hast
omadam, begam ke mer30 davatam kardi
azat ye khahesh daram
be man bego in music webloget ro che jori mishe tahioye kard
azat khahesh mikonam bego

ناشناس گفت...

در هر لحظه ، خطوط زندگی ما با هم تلاقی می کنند و همین تلاقی هست که باعث می شه زندگی یکنواخت نباشه.
زندگی هیچ کس به صورت یک خط ممتد بدون نقطه تلاقی نیست!

من لینکت کردم دوست عزیز!

ناشناس گفت...

عالی بود مثل همیشه
لذت بردم
لینکت کردم خوشحال می شم جزو دوستات بشم

ناشناس گفت...

همه اش تلاقیست

ناشناس گفت...

شب را از هم خواهد شکافت
کوچه به کوچه
باغ به باغ
و هیچ نکته ای را به جا نخواهد گذاشت
.....
می گویم این بار
یارانت نیامده اند !!!

ناشناس گفت...

دقيقا نقطه ي تلاقي زندگي بين نگاه من و ان پيرمرد است...هماني كه به گذشته هايش مي نگرد و مني كه افق هاي خيال را در اينده نظاره ميكنم...

ناشناس گفت...

سلام.
بسيار استفاده برديم.
.
.
.
يا علي

توحيد گفت...

نوشته پخته تري بود نسبت به ساير كارهات...

دوسش داشتم، فضاي خوبي داشت

ناشناس گفت...

,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....


بيا با من ...
بيا تا آنجايي كه خطوط به هم ميرسند
بيا با من تا جائيكه ميتواني بخوانمت
تا پايان انتظار عاشقانه ام
تا پايان توان بي رمقم
بيا با من ...
با دستانت
با روحت
با تمام عشقي كه داري



بيا با من ...


,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....

http://afi-ati.blogfa.com/


´´´´´´´´´´´´´´¶´¶¶´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´¶¶ ´´´´´´´´´´´´´´´´´ ´¶¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶¶´´بدو بیا که آٍپ کردم بدو بدو´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´´´´´¶¶´¶´´´´´´´´´´´¶´´´¶
´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶´´´´¶
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶´´¶´´´´¶
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶
´´¶¶´´´´´´´¶´´´´´¶´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´¶´´´´¶´´´´¶¶¶¶´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶´´´¶´´´´´¶´´´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´¶´´¶¶
´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´¶
´´´´´¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶´¶
´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶´¶¶
´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´¶´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶´¶´´´´´´´¶´´¶´
´´¶¶´´´¶¶¶¶´¶´´´´´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶
´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´¶´¶¶´´´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´¶
´´´¶¶´´عافی´´´¶´´´¶´´´عاطی´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶

ناشناس گفت...

سلام خوبی
عالی بود تمام اون لحظه لحظه ها رو میشه تو ذهنت مجسم کرد. قهوه داغ ؛ پیرمرد ؛ خیره شدن به انتهای خطوط موازی آهن که به هم وصل می شن
ولی خطوط زندگیمون اگه موازی بود میگیم چرا موازی هست زندگی مون یکنواخته اگه هم به هم برسن این خطوط موازی میگیم به آخر خط رسیدیم و ما هیچ دلیلی واسه زندگی نداریم غافل ازحرکت قطار هستیم

ناشناس گفت...

خواندم بي نظير بودو به ياد ماندني ...
قلمت جاري .
آپم و منتظرت
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_______________
~~~~/__ بيا اينم وسيله حالا ديگه_\~~~
~~~~~/ _ميتوني بهم سر بزني _\~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸...

ناشناس گفت...

سلام...حالتون خوبه؟.....جدا متن زیبایی بود.....بهتون تبریک میگم...

ناشناس گفت...

حس نوستالوژیک

ناشناس گفت...

این لحظه ها که نوشتی چه آشناست
انگار تجربه کردمشون . آره مطمئنم که دیدمشون با همین خصوصیات .ولی هیچ وقت جواب سئوالمو نگرفتم . نقطه تلاقی کجاست ؟؟

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز:
ممنون كه به وبلاگم اومديد.
از آشنايي با شما خوشبختم.
وبلاگ بسيار زيبايي داريد.
من خيلي از نوشته هاي زيباتون خوشم اومد.
اميدوارم موفق باشيد.

ناشناس گفت...

بهتره به جای چشم داشتن به نقطه تلاقی، از توهم اینکه ممکنه همچین نقطه ای وجود داشته باشه فرار کنیم.

ناشناس گفت...

دو خط موازی به هم نمی رسن مگر اینکه یکیشون کج شه یعنی از موضع خودش کوتاه بیاد این کارش رو من تایید یا تکذیب نمی کنم!

ناشناس گفت...

سلام ممنونم که به وبم اومدی .بازم به ما سر بزن.....
www.shasbazi.blogfa.com

ناشناس گفت...

سلام دوست گلم
خیلیییی خیلیییییییی شعر قشنگی بود .
دقیقا آدم رو توی اون فضا قرار می ده.
عاااااااااالی بود .
پیروز و شااااااااد باش.

ناشناس گفت...

راستی با یه رمان [نیشخند] جدید درخدمتم

ناشناس گفت...

وقطاري كه هيچگاه به مقصدش نرسيد
در دودوي چشمانت
و پرتگاه كودكيمان
گم شد
سلام دوست من اين آدرس منه اون پايين نتونستم درجش كنم :http://soooran.blogfa.com
منتظر نگاه گرمت هستم

ناشناس گفت...

می رسد یا نمی رسد
این ریل ها
این سرانجام مشکوک

ناشناس گفت...

سلام
امروز برای اولین بار وبلاگت رو دیدم و برام خیلی جالب بود از چند نظر : آهنگ قشنکش، نوشته هاش که همش برام تازه بودن، عکساشم خداییش قشنگن، تعداد نظراتی که برا آخرین پستت بود.
همه اینا باعث میشن که بگم رفتی به لیست پیوندهای من(البته مطمتنا من مایکروسافت یاهو یا گوگل نیستم)

ناشناس گفت...

سلام.شعرهای زیبای مینویسید وعکسهای بسیار جالبی برای پستهاتون میذارید .امیدوارم که موفق باشید در ضمن من شمارو لینک کردم.فعلان خدانگهدار

ناشناس گفت...

سلام....آمدم خواندم... زيبا بود و گوي!!

ناشناس گفت...

نگاه تو زنده است-
در پرواز باز پشتک کامل کبوتر در نیلی آسمان
شنای خیس ماهیان رود ورود دریا،
اندیشه مرور دیروز انسان فردا.

ناشناس گفت...

سلام.
مثل مطالب قبلیت برام جذاب بود.

ناشناس گفت...

شاید ...

کسی چه می داند ؟

رفتن در امتداد این روزها که کش می آیند

ما را به نقطهء تلاقی دو خط موازی برساند

کسی چه می داند؟

حالا دستهایم را بگیر

بیا با هم برویم


دست نوشته های زیبایی داری . خوشحالم که مهمانت شدم و خوشحالتر خواهم بود اگر میزبانت باشم.

دلت آسمونی

ناشناس گفت...

سلام.
من به سختی می تونم صفحه ی نظراتتونو باز کنم و نظر بدم ولی بالاخره موفق شدم.
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
ومن چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
وهمچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!
(قیصر امین پور)
متنتون زیبا و پر مفهوم بود.
http://www.parnian86.blogfa.com

ناشناس گفت...

و بدانيم اگر كرم نبود، دنيا چيزي كم داشت... و ريلهاي زندگي يك جا بهم مي رسند: در عشق.

MOGHAMER گفت...

سردي و سپيدي ِ لحظاتي كه
در سياهي و داغي ِ قهوه
تيزي ِ و تازگي ريل ها
...

سياهي نوشيدنش مثل نخ تسبيح تصاويرم را
در هم مي كند

عاااالي
hamishe shad o raha!!!
...
..
.

ناشناس گفت...

زندگی زیباست
زندگی اتشگهی دیرنده پابر جاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش تا هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست
شاید در همین یک فنجان قهوه داغ بدون شکر ......

ناشناس گفت...

سلام
نميدونم از كجا گذرت به وبلاگ تقريبا خاموش و مرده من افتاده و سبب اين آشنايي چي بوده. ولي اين قضيه مهم نيست، چيزي كه اين وسط مهمه اينه كه تو به من سر زدي و من هم اومدم اينجا و با يك شاعر آشنا شدم.
ميتونم بگم كه زيبا مينويسي ولي عاميانه نيست شعرات، مثل سهراب. اگه بتوني سعي كني هم زيبا بنويسي و هم عاميانه پسند بسيار بيشتر پيشرفت ميكني، مثل قيصر امين پور.
ولي هركس اين خودشه كه مسيرش رو انتخاب ميكنه
به اميد موفقيت روز افزون
مخمل

ناشناس گفت...

سلام
نميدونم از كجا گذرت به وبلاگ تقريبا خاموش و مرده من افتاده و سبب اين آشنايي چي بوده. ولي اين قضيه مهم نيست، چيزي كه اين وسط مهمه اينه كه تو به من سر زدي و من هم اومدم اينجا و با يك شاعر آشنا شدم.
ميتونم بگم كه زيبا مينويسي ولي عاميانه نيست شعرات، مثل سهراب. اگه بتوني سعي كني هم زيبا بنويسي و هم عاميانه پسند بسيار بيشتر پيشرفت ميكني، مثل قيصر امين پور.
ولي هركس اين خودشه كه مسيرش رو انتخاب ميكنه
به اميد موفقيت روز افزون
مخمل

ناشناس گفت...

سلام بهتون لینک دادم. ممنون میشم اگه شما هم لینک بدین . در ضمن شعرتون خیلی عالی بود :)

ناشناس گفت...

نمیدونم چرا لینکم رو نشون نداد ! http://snb.blogfa.com

ناشناس گفت...

خيلي قشنگ بود
عجيب اينجاست كه اين آخر عاشقي كردنه
شايد...شايد...
شايد جايي در بي نهايت دو خط موازي به هم برسند...
شايد...
كمك كنيد تا به بي نهايت برسم.
جايي كه رسيدن به اون معني نداره.
شايد...
اين آخر عاشقي كردنه.
خيلي خوب مي نويسي بازم بنويس
ما رو هم از نوشته هات بي خبر نزار

ناشناس گفت...

با سپاس از حضورتان

موفق وسربلند باشيد

ناشناس گفت...

سلام.....حالتون خوبه دلتنگ عزیز.....برای من افتخاره که وبلاگتون تو قسمت لینکام قرار بگیره.....با اجازتون اینکار را انجام میدم.......موفق باشین........

ناشناس گفت...

سلام ممنمونم که شما هم میاید و به من سر می زنید.
نوشته هاتون واقعاُ به دل میشینه
راستی من با اجازتون لینکتون کردم

ناشناس گفت...

سر کلاس ریاضی استاد دو خط موازی روی تخته کشید
خط بالایی نگاهی به خط ÷ایینی انداخت و تو دلش عاشق شد...
در همین لحظه استاد با صدای بلند فریاد زد دو خط موازی به هم نمی رسند!!
.................

دو خط موازی تنها در صورتی بهم می رسند که یکی از آنها خود را بشکند

MOGHAMER گفت...

البته بيش از اين ها ست
اما همان يك هشتم كوه يخ توان بيرون ماندش هست

شايد تشكر
شايد بيش

...
..
.

ناشناس گفت...

بازم سلام...
من یه مطلب جدید نوشتم[چشمک].......نترس!نترس[نیشخند]
...به اندازه اون یکی طولانی نیست..
.بیا خودت میبینی [شیطان]...این یکی اموزشیه

ناشناس گفت...

متن فوق العاده خوبی بود..عکس هاتونم که حرف نداره..البته سنگ کافذ قیچی رو هم دوست داشتم خیلی..این متن هم همون تیکه ای که برام فرستاده بودید خیلی قوی بود..راستی من مرتب این جا اومدم اما نمیشد نظر داد..کشف کردم با تب زدن بیام این جا میتونم نظر بدم..در هر صورت شرمنده که دیر شد..تقصیر ندارم..من شما رو لینک هم میکنم با اجازه!

ناشناس گفت...

(( ای کاش میخ لب داشت و ای کاش لب میخ ))
لب دوخته ایم به نظاره که دیگرانی بیایند و بنگرند
این میخکوبی و این پایکوبی را ...
نغمه و دِکلمه ای هم هست ....جام و نان بیاورید قسمت کنیم ..
شاد زی ....

ناشناس گفت...

سلام عزیز
آپ هستم بیا

ناشناس گفت...

سلام
بگذار سپیده بدمد!!

ناشناس گفت...

در تاريكی چشمانت را جستم
در تاريكی چشمهايت را يافتم
و شبم پر ستاره شد
.
تو را صدا كردم
در تاريكترين شب ها
دلم صدايت كرد
و تو با طنين صدايم به سوی من آمدی
با دست هايت برای دست هايم آواز خواندی
.
با تنت برای تنم لالا گفتی
چشم‌های تو با من بود
و من چشم‌هايم را بستم
چرا كه دست‌های تو اطمينان بخش بود
.
صدايت می‌زنم گوش بده
قلبم صدايت می‌زند
.
شب، گرداگردم حصار كشيده است
و من به تو نگاه می‌كنم
.
از پنجره‌های دلم
به ستاره‌هايت نگاه می‌كنم
چرا كه هر ستاره آفتابی است
.
من آفتاب را باور دارم
من دريا را باور دارم
و چشم‌های تو سرچشمه ‌درياهاست
++++++++++++++++++++++++++++
سلام عزیز
نمیخوای آپ جدید رو بخونی؟
پس بدو بیا
منتظرتم

ناشناس گفت...

دروود
ببخشید دیر اومدم
کامل خوندم
بسیار زیبا و قوی بود
پیروز باشی
بدروود

ناشناس گفت...

دو خط موازی زمانی به هم میرسند که
یکی از آنها خود را بشکند

ناشناس گفت...

سلام
مقداری از مطالب وبلاگت رو خواندم زیبا بود موفق باشی

ناشناس گفت...

سلام...دوست عزيز ممنون از توجهت...من به روزم...خوشحالم مي كني بياي