۱۰ فروردین ۱۳۸۷

کوچ







فصل کوچ غازهای وحشی که بيايد:
به شوق بودن در ميان آنانی
که به زبان مادريم تکلم می کنند,
هم آهنگ می شوم
با تپش نبض جاده های دور.

می روم
به ديدار کوچه ای
که کودکی های مرا از ياد نمی برد,
و پژواک خنده های کودکانه ام
هنوزهم
در ذهن -تناور کاج های قدیمیش- جاريست.

همانجا که لبریزمی شوم از حس زیبای تعلق,
اين حس گمگشته
که خون تازه به رگهايم خواهد داد,
و مرهم خشکسالی چشمانم خواهد شد.


فصل کوچ غازهای وحشی که بيايد:
به تماشای خورشیدی خواهم رفت
که از پس کوههای کهن سرزمين پدريم
سر برون می آورد.

از پس کوههای خاموشی
که قله های سرکشش
اراده گام های استوار را به چالش می گيرند.
آه که گر در این اتاق کوچک
پای در بند نبودم,
بند از پای" کوهای دربند" می گسستم...


من و انتظار غوغای بازگشت غاز های وحشی ...
من و پنجره ای رو به جنوب...
وه که چه دير می گذرند
اين روزهای آخر ماندن.

۶۴ نظر:

ناشناس گفت...

بس که بهار آمد.. پروانه و گل مست شدند
چون هوای گل و مرغان هم آواز شدند

ناشناس گفت...

کوچ ایکاش همیشه به رنگ هجرت بود... هجرت از خود و هجرت در خویشتن، اما میدانم که کوچ شلاق اجبار است و رنجی که میآورد، رنج بی خویشی و بی هویتی است. باشد که تمامی پرستوها به آشیانه هاشان برگردند... اینجا را نوشتم دلم لرزید و اشکی به یاد دوری آنانی که دوستشان میدارم از چشمانم روان شد. دلم برای همه آنها تنگ است، به ویژه برای دوستم حویگ... و میدانم که دل مهربان او از این دوری میپوسد.

ناشناس گفت...

و چه تنها ماندیم

در گذر گاه زمان

دست در دامن این ثانیه ها

به عقب برگردد

لحظه دیدنمان

و چه تنها خواندیم

در هیاهوی فراق

در شب و روز خدا

لحظه دیدنمان

وچه تنها رفتیم

کوچ کردیم از عشق

حال عمریست که تنها ماندیم

ناشناس گفت...

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی/من چه گویم که غریب است دلم در وطنم؟

ناشناس گفت...

از حضور و خبر رساني شما بسيار سپاس گزار هستم.
سال نو شما هم مبارك باشد.
سعي مي نمايم اين پست وب سايت شما را بخوانم.
خودكار كم رنگ خواستار موفقيت شما است.
خودكار كم رنگ

ناشناس گفت...

آدمها بزرگ میشن و به نظر میاد خاطرات با دور شدنشون کوچکترن ولی به محض گذاشتن قدم به کوچه های خاطره همه ی اونا همچون موجی برنده به سمت آدم سرازیر میشن و اونو سرشار از وجد و لبخند می کنن.حتی خاطرات تلخ تو کوچه ها.
همیشه پاینده باشی عزیزم
بهارت پایدار عیدت مبارک . منیژه

ناشناس گفت...

سلام دوست ناشناس و فرهیخته من ..
بار دیگر به من لطف کردی و سر زدی

و من هم بار دیگر شدم ..
شعر زیبات رو خوندم ...

همین الان برای اینکه از خاطرم نره آدرس بلاگه شما به پیوندهام اضاف می کنم ..

خواستم قبلش اجزه گرفته باشم ...
دفعه قبل چند پست از شما خوندم ..
شما هم نظرت رو درباره نوشته های من بگی خوشحال می شم و اگر دوست داشتید
بنده رو با اسم ( آیات زمینی ) هادی
به لینکهات اضافه کن

سال نو رو به شما تبریک می گم ..
قربانت ... هادی

ناشناس گفت...

ممنونم از حضورت
این بار هم زیبا نوشته بودی

ناشناس گفت...

سلام عزیز
فردا که رسد دگر نخواهم ماندن
جز عشق تو نغمه اي نخواهم خواندن
از دل چه برون تراود آن خواهم گفت
درديست که بعد گفتنش خواهم مرد
آپم ومنتظر

ناشناس گفت...

سلام عزیز
فردا که رسد دگر نخواهم ماندن
جز عشق تو نغمه اي نخواهم خواندن
از دل چه برون تراود آن خواهم گفت
درديست که بعد گفتنش خواهم مرد
آپم ومنتظر

ناشناس گفت...

مي خواي بري سفر؟
سفر خوبه
مخصوصا اگه مقصدت همچين جايي باشه

ناشناس گفت...

سلام دوست گلم
سال نو مبارک
مثل همیشه عالی و دلنشین بود
امیدوارم موفق و موید، شاد و سلامت باشی .
خداحافظت

ناشناس گفت...

سلام

این بخش از شعر شما را که می گوید :

فصل کوچ غازهای وحشی که بيايد:
به شوق بودن در ميان آنانی
که به زبان مادريم تکلم می کنند,
هم آهنگ می شوم
با تپش نبض جاده های دور.

بسیار زیبا است و در همین چند بیت به نظر من کل آن چیزی را که می خواهید بگوید نهفته است .

یک تشکر ویژه هم بابت این که چون به روز می کنید . خبر می دهید .

موفق و پیروز باشید .

ناشناس گفت...

سلام
با طرحی از استاد فرشچیان و شعری برای آن از خودم به روز هستم.باز هم با جملات زیبایتان بر پیکر کلبه ام طرحی بیندازید تا چشم این حقیر روشن گردد!

ناشناس گفت...

زیبا....دل نشین...وتامل برانگیز!


در پناه حق!

ناشناس گفت...

فصل کوچ غازهای وحشی که بيايد:
به شوق بودن در ميان آنانی
که به زبان مادريم تکلم می کنند,
هم آهنگ می شوم
بسیار بسیار زیبا
واقعا لذت بردم
پیروز باشی
بدروود

ناشناس گفت...

خدا مشغول ساختن دنیای دیگری است

به روز هستم عزیز

منتظر حضورتم

نظر یادت نره

این مطلب رو خوذم نوشتم

ناشناس گفت...

سحر خندد به نور زرد فانوس

پرستویی زند بر بخت خود بوس


نگاهم می رود تا سینه راه


تو را دیگر نخواهم دید افسوس..

سیاوش گفت...

کوچ هم پدیده ای بس جالب است .
-----------------------------
اینجا نوشته شده که " لطفا آدرس سایتت رو بزار که با هم در تماس بمونیم "
از تو کهادبی می نویسی بعیده همچنین اشتباهی " بذار "درسته.

ناشناس گفت...

اصولا انتظار سخته چه کوتاه چه بلندش.
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
جاده خدا ....

ناشناس گفت...

سلام ببخشيد به خاطر تاخير دراومدنم
" وه كه چه دير مي گذرند
اين روزهاي آخر ماندن "
.
.
.
ولي ديدي گذشت به تندي يك چشم به هم زدن

ناشناس گفت...

روزای آخر همینه دیگه تلخ و زنگار بسته می گذره

ناشناس گفت...

سلام عزیز
خیلی قشنگ بود
همیشه پاینده باشی
+++++++++++++++++++++
برانم تافریادهای سکوت را در حلقوم قلم جار بزنم.

جایم در کهکشان خدا بود.در اغوش اسمان.در مجاورت بالاترین اوج.همسایه خدابودم. پاک بودم.پاکتر از فرشتگان.مقدس بودم به قداست باران . یکروز....در اولین روز مهربانترین ماه خدا جسم وجانم پرورده شد....دردستهای خود خدا شکل گرفتم و با روح خود خدا جان یافتم . به اراده همخانه ام خدا نزول کردم.فرود امدم...... اراده چنین بود.... برشانه افتاب نشستم... .نسیم همسفرم شد...ان روز زمینی شدم... ازسروها ارامش و وقار را اموختم ...از دره های سبز تواضع را... از بید بیتابی را یاد گرفتم ...زلالی و بیرنگی را از اب چشمه ها برداشتم ....نجوا و نیایش را از برگهای سبز درختان افرا اموختم ... ازحریق شقایقها سوختن را....خنده گل برایم شیرین بود واشکهای درشت ابر برایم تسکین .....فقط چند برگ دعای هدایت توشه راهم بود ....خواب وخستگی رادرشط رها کردم ....تمام دورو برم ایه های خدا بودند... ایه ها را یک یک تلاوت کردم ..وخود تلاوت شدم...

ازهمان اغاز قلم به دستم دادند...دلم را در نای قلم گذاشتم ونواختم ......... وقتی به موج می نگریستم .به اوج می اندیشیدم وبهجشن کوچ فکر می کردم . چندصباحی است که با خاکیان خو گرفته ام ...جایگاهم سینه خاک است .... بنا ندارم برای همیشه در خاک بمانم .....باید دوباره اسمانی شد...باید دوباره اوج گرفت ......

اما ....... بالهای پروازم را باید خودم بسازم .....رسم کوچ را باید بدانم ........ زودتر از فردا .....زمین را به خاکیان می سپارم..و اوج می گیرم ....

اما..... باید مقبول افتم ... باید خاکهای زمین و الودگیهای زمان را بزدایم جواز کوچ...جواز اوج ...جواز پرواز ...را به دست هر کسی نمی دهند ...

پس تو ای تو در خلوت من ..پس تو ای تو همیشه با من ...یاریم کن تا ...در این قفس خاکی بهترین بالها را بسازم ... می خواهم بهترین پرواز را داشته باشم ...می خواهم گرمی دستهایم رابا تو تقسیم کنم ...می خواهم که تو با اغوشی باز پذیرایم باشی ...ومی خواهم وقتی در کنارت ایستاده ام مرا به فرشته هایت معرفی کنی ... می خواهم انقدر محبوبت باشم که بگویی تمام فرشته هایت برایم کف بزنند .

ناشناس گفت...

آه که گر در این اتاق کوچک
پای در بند نبودم,
بند از پای" کوهای دربند" می گسستم...

مثل هميشه زيبا بود.

هميشه انتظار انقدر زمان رو كُند مي كنه كه لحظه لحظه ش رو با تموم وجود حس مي كني.

شايد سخت بگذره ولي زيبا مي گذره!

موفق باشي دوست عزيز.

ناشناس گفت...

این روزهای آخر موندن هم تموم میشه و به فصل کوچ میرسید..کوچی که این قدر براتون خاطره انگیزه..متن هاتون تصویری تر شده..و این خیلی خوبه..

ناشناس گفت...

کاش می شد آسمان بود.

ناشناس گفت...

با آرزوي سالي پر از موفقيت براي شما


مانند هميشه عالي وبسيار دلنشين بود

ناشناس گفت...

سلام.
از این شعرت خیلی لذت بردم.
شعری که توی کامنت برام نوشتی خیلی زیبا بود.
من هم به روزم و مشتاق دیدارت.
شاد زی.
بدرود.

ناشناس گفت...

با زبان نگاه آمدیم ...
هر چند ..
این آمدن بو می دهد
چه آمدنی ولی آمدیم ... .
( نان بیاورید آمدن را قسمت کنیم ..... )

ناشناس گفت...

اما چه کس می داند که فصل کوچ غازهای وحشی کی می آید تا لبریز شویم از حس زیبای تعلق؟

ناشناس گفت...

من ابری ام ،ابری که امشب آب خواهم شد
در انتـهای ایـن ســفــر،سـیـلاب خواهم شد

توحيد گفت...

به به! غاز وحشیمون چه بی تابی یی می کنه!

آرزوهتی بهترینها برایتو

ناشناس گفت...

بندی به پای دارم و باری گران به دوش
در حیرتم که شهره به بی بندوباری ام

ناشناس گفت...

وچه زيباست كوچي به گذشته يادها و خاطره ها .....
بسيار دلنشين نوشتي دوست عزيز .
******************
در مسابقه وبی من شرکت کن ! و حتما رای و نظر بده [چشمک]

ناشناس گفت...

و چه سکوت دلنگیزی داشت جاده ای که از ان کوچ کردم و به اینجا امدم

ناشناس گفت...

اي مسافر! اي جدا ناشدني! گامت را آرامتر بردار! از برم آرامتر بگذر...! تا به کام دل ببينمت...
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم!

ناشناس گفت...

می مانیم به انتظار فصل کوچ

که می برد ما را به دیدار کوچهء کودکی هامان ...

زیبا بود . خوشحالم که اینبار موفق شدم کامنت بگذارم . مدتی بود بلاگر سر ناسازگاری داشت .مجبور شدم در کامنتدونی خودم برات بنویسم که شاید بخوانی .

راستی سال نو هم مبارک

ناشناس گفت...

سلام.
سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد.

ناشناس گفت...

سلام مجدد... منتظر مطالب جدیدتون هستم

ناشناس گفت...

سلام...سال نو مبارک[گل][گل][گل][دست]

ناشناس گفت...

و عید همیشه همین فردا ........
بسار زیبا و دلنشین بود

ناشناس گفت...

دوست عزيزم خواندم و لذت بردم .
آفرين بر قلم توانمندت .
*************************
$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$*
____$$ تولده $$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$ تولد $$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$ نازنين $$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$ آپه $$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$**'____________**'$$***,,
____,;'*___'_.*_____ بدو بيا ______*___ '*,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,,

ناشناس گفت...

رعشه از تو، بوسیدن دارد .
جگراز تو ، بوسیدن دارد .
جیغ از تو ، بوسیدن دارد .
پیکراز تو ، بوسیدن دارد .
پایان از تو ، بوسیدن دارد .
این همه و این همه بوسیدن داشت ؟
شاید .... !!
(( نغمه و دکلمه ای هم هست... باز هم نان بیاورید قسمت کنیم ))

ناشناس گفت...

سلام.
بالاخره از طریق فقط یکی از کامپیوترای دانشگاه تونستم بیام نظر بدم.از کامپیوتر خونه هم نتونستم.چند هفته می گذره.چرا فقط برای من اینطوره؟چرا بقیه یه راحتی نظرشونو می نویسن؟برام عجیبه.می شه بهم بگی.نمی شه فرم نظر خواهی شمامثل ما ساده باشه.
parnian86.blogfa.com

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيزم كه در دور دستهامنتظر
بازگشت به سرزمين مادري هستي

من آپم

منتظر حضورت

اميدوارم امسال آسمان در دلتنگي هايش را برويت ببندد و در شاديها وموفقيتها وسلامتي ها را برويت بگشايد

پايدار باشي

ناشناس گفت...

باز هم مثل همیشه زیبا نوشتی دوست من
من هم بروز هستم سری بما بزنی خوشحال میشویم
با اجازه من لینکتون کردم خوشحال میشم شما هم لینکم کنید

ناشناس گفت...

سلام ممنون ازحضورتان قطعه زیبای شما را خواندم
بایک نقاشیخط ویک قطعه به روزم درود

ناشناس گفت...

سلام و سال نو مبارک
خداررو شکر که اینبار کامنتینگ شما باز شد تا من بیشتر شرمنده شما نشوم چون هربار در پی به روز رسانی شما امدم نه یکبار که چندین بار با مشکل باز نشدن کامنتیگ شما مواجه شدم.....اینرا گفتم که عذرم موجه باشد
در مورداشعارتون هم از دید کارشناسی من صاحب نظر نیستم اما بسیار پر احساس و اکنده از حسی نوستالژیک میباشد....به خصوص که این موسیقی ارام بخش رو هم روی وبلاگ دارید

در ضمن من هم به روز شدم
خوشحال میشم سر بزنید

به امید موفقیتهای بیشتر

ناشناس گفت...

سلام جاوید باشید شما بی نظیر
می نویسید

ناشناس گفت...

سلام
حالتون خوبه؟
خداروشکر
نمیدونم این چندمین باره که شعر کوچ را میخونم ولی موفق به گذاشتن پیغام نمیشم
هربار همون لذتی را میبرم که بار اول ازخوندن شعر نصیبم شد

شاه رخ گفت...

خواندنی بود

ناشناس گفت...

با سلام
با عرض پوزش به خاطر تاخیر در پاسخ:
دوست عزيز لينک وبلاگتان را در وبلاگ سيد ابراهيم نبوي اضافه کردم.
مطمئنم ساير دوستانم نيز از خواندن مطالب زيبايت لذت مي برند.
با تشکر از لطفت نسبت به وبلاگ

ناشناس گفت...

با سلام
با عرض پوزش به خاطر تاخیر در پاسخ:
دوست عزيز لينک وبلاگتان را در وبلاگ سيد ابراهيم نبوي اضافه کردم.
مطمئنم ساير دوستانم نيز از خواندن مطالب زيبايت لذت مي برند.
با تشکر از لطفت نسبت به وبلاگ

ناشناس گفت...

با سلام
با عرض پوزش به خاطر تاخیر در پاسخ:
دوست عزيز لينک وبلاگتان را در وبلاگ سيد ابراهيم نبوي اضافه کردم.
مطمئنم ساير دوستانم نيز از خواندن مطالب زيبايت لذت مي برند.
با تشکر از لطفت نسبت به وبلاگ

ناشناس گفت...

سلام

امیدوارم حالتان خوب باشد و همچنان سبز باشید و پایدار .

ناشناس گفت...

..........با سلام فراوان بر شما......


دوست عزيزم با فوبي چيست؟ بروزم و

منتظر حضور گرمتان

ناشناس گفت...

سلام
حالتون خوبه؟

ناشناس گفت...

«مهربان مادر»
چو شاخ گل مرا
در سرای آب وگل پرورده است
می فشانم خون دل در پای او
کو مرا با خون دل پرورده است

ناشناس گفت...

دلمان تنگ حرفهای توست

ناشناس گفت...

سلام
حالتون خوبه؟
چرا شعر جدید نمینویسین؟

ناشناس گفت...

خدا بیامرزد
به همین سادگی عاشق می شویم!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

سلام
چقدر حرف برای گفتن داشتم در باره کافری بر دروازه های بهشت یا کوچ یا پروانه اما حیف که نمیشه براتون کامنت گذاشت امروزم به سختی تونستم چیزی بنویسم
و چقدر دوست دارم بیام اینجا و این دونوازی تار و پیانو رو گوش بدم آرامش می ده به آدم
راستی خیلی وقته که چیزی ننوشتی...
برات آرزوی عشق و شادمانی دارم
آشفته

ناشناس گفت...

فقط میگم زیبا بود چیزی نمی تونم بگم چون بغض گلومو فشار میده

ناشناس گفت...

كاش ميتونستم بگم كه چه حالي داشتم وقتي نوشته هاتون رو مي خوندم!!!شايد اشك بهترين شرح باشه برا حال دردمند من....
چه قدر توانمندين كه ميتونين اين همه اثر گذار باشين!!!!!!!!!!
واقعا عاليه.بهتون تبريك ميگم